عاشقانه ای از دوزخ

 

 

...

آمدی و

روح زخمی ام

تو را سرود،

عشق!

ای دروغ کهنه

باز هم

نوبت

نشتر تو بود

 

 

عاشقانه ای از دوزخ

 

می آیم ،

از افسانه های نخستین ،

ازجدال میان فرشته وشیطان،

پیامبران کوچک سربی را

در فواصل بین دقیقه ها

چیده ام ،

و

پنهان شده ام

در دیواری از یخ ،

خاکسترم اما ،

از مدیترانه تا اکنون

بر دست های تو

می سوزد .

.......................

........................

..........................

ایران صدا

http://www.iranseda.ir/showFullItem/?r=9966

 

 

 

گوش بده عربده را دست منه بر دهنم

 

http://www.iranpardis.com/thread46402.html

 

 

سرای اهل قلم برگزار می کند:

 

http://asha.ir/archives/5554

 

 

عاشقانه ای از دوزخ

 

نیمی از فنجانم را

برای تو می گذارم

نان را

وماه را

دونیمه می کنم

با دو بافه ی اندوه

که برشانه هایم،

 

نبودنت را

می گریم .

 

 

عاشقانه ای از دوزخ

در کوچه های گرد باد

 زنی ست

که النگوهایش را

به پریان بخشیده

وخلخال هایش را

به آدمیان

واز تمام دایره های جهان

تنها

بر اندوه مدور مردمک های تو

عاشق است

 

 

عاشقانه ای از دوزخ

 

کبودای کبوترانم،

در زیتون زاران

وصدای پای آهوانم،

در رگ های صحرا

با من بگو

درکدام دقیقه می آیی ؟

موریانه ها

ماه را جویده اند

و ترانه ی خلخال هایم

درماجرای خاک

 مدفون شده .

می دانم

 در جهان های موازی

به تماشای دیوانگی هایم نشسته ای

وقتی تو نباشی

شمشیر آخته ای است جهان

بر رگانم

 ونفرین درشتی ست عشق

...

وقتی تو نباشی...