طرح درد
چند شب پیش نشسته بودیم به سخن ، و بهروز می گفت و می گریست ،از بی شماره
شهیدانی که درآغوشش جان سپردندو...
توخود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل...
با بهروز قزلباش
از جهان باستان
تا همین دقیقه ی شدید
ماه ملتهب
درد می کشید .
کهکشان من!
چندمین ستاره بود
آن که روی دست های زخمی تو
جان سپرد؟
در نگاه خسته ات ،
-گرد سالیان-
طرح درد بالهای شادمانه ی کبوتری ست .
...
باز هم بتاز
باز هم قلم بزن عزیز من
این هوا ،
هوای شام دیگری ست .
..............................................
عزیزم "فاطمه صداقتی نیا "شعری سروده ودر بخش نظرات وبلاگ برای من نوشته است .این شعر را با پاسخی از خودم در این جا می آورم
دلم گرفت..دلم خیلی گرفت...
...
این شعر به تمام...
نمی دونم...
فقط تقدیمش می کنم به سودابه امینی:
شبیه چشمهای تو
ستاره ها
زیرآسمان شب گم می شوند
دستت را برندار
تا همه دستشان رو نشده
حالا هر کداممان
گوشه ای خودش را زنده به گورمی کند
بشمار
1.
2..
3...
ثانیه ها سرخ می شوند
روی ساعت دیواری
ذهن اتاق
پر می شود از تکه های پراکنده ات
مرگ بالای جنازه ایستاده ...
کربلا توی کوچه اتفاق می افتد و
تمام محاسن خیابان سفید می شود
ساعت به لکنت افتاده
روی تکه ای از لبهایت
ما پشت دیوارها گم می شویم و
ترکش ها از کنارمان رد می شوند..
سالهاست
گذشته ها گذشته
خیابانهای سیاه
ثانیه ها را به جلو هل می دهند
عصا به دست
توی خودمان غرق شده ایم
حالا
دستت را بردار و
چشمهایمان را پس بده...
سودابه امینی
در پاسخ به شعر فاطمه صداقتی نیا:
از قبیل مرگ
از قبیله ی غروب
یک نفر
سر رسیدو /
فصل بالهای نازک پرنده ی مرا
تباه کرد.
دامن من و تو را گرفت
آتشی که آن فرشته ی سیاه
رو به راه کرد .
............................................................
شعر بهروز قزلباش را در پاسخ به این دوشعر در ادامه مطلب بخوانید
عکس :رحمت الله قاسمی